Tuesday, November 9, 2010

تا تو نگاه مي کني

بیا با من بخوان با من دلت را سرپناهم کن
نمی خواهم کسم باشی فقط بنشین نگاهم کن
نمی خواهم تبم باشی خیال هر شبم باشی
فقط هر وقت می آیی کمی همرنگ ماهم کن

***
تا تو نگاه می کنی غرق نگاه می شوم
یکسره ناله می کنم یکسره آه می شوم
تا تو نگاه می کنی من خفقان کوچه را
می شکنم برای تو چشم به راه می شوم

***
ما پر از شوریم و ابری غرق بارش می شویم
ما پر از ایمان که آن بالا گزارش می شویم
شکوه ای از ظلم و جور و مرگ در این راه نیست
بارها خط خورده ایم از نو نگارش می شویم

***
من و تو قصه ی فرجام یک سرآغازیم
و هر دو آخر این قصه رنگ می بازیم
و قصه ها مکرر همیشه یک جورند
من و تو که در آخر طنین یک سازیم

No comments:

Post a Comment