Tuesday, November 9, 2010

خدا و ناخدا

در ذهن عشق پیشه ی این خسته تا تویی
همواره آن یکی که نگردد دوتا تویی
تعبیر عاشقانه ای از مرگ و زندگی ست
یک لحظه بی تو بودن و یک لحظه با تویی
هر شب که چشم پنجره ها بسته می شود
یادی که می وزد به دلمبی صدا تویی
آن کس که مثل زندگی جاودانه است
در من همین که می شوم از خود جدا تویی
من، از من و تو بودنمان سخت خسته ام
آن مفردی که جمع کند این دو را تویی
بر موج کفر کشتی دل نرم می رود
وقتی خدا تو هستی و تا ناخدا تویی

No comments:

Post a Comment