Thursday, September 9, 2010

ناجیان گفتند

صدایی که گوش تاریخ را لرزانده بود
ناجیان گفتند:
و ما برای ستمکاران جز قایقی سوراخ نمی بینیم که هر چه کلاهشان را پیاله کنند، عرق هاشان بیشتر از آبی ست که غرقشان می کند...
اینک فاجعه در رسیده بود
و ما به شادمانی قایق به آب دادیم
بدون هیچ کلامی یا حتا کلاهی یا حتا تکه نانی زیرا پدرانمان و نیز پدرانشان
برایشان گفته بودند
واقعه بس شیرین خواهد بود برای شما که در هر زمین خوردن دنبال حکمتی می گردید
اما واقعه بس تلخ بود
برای ما که حالا
قایق سوراخ را حتا کلاهی برای پیاله شدن نداشتیم
و یا حکمتی که هیچگاه نیافتیم
ناجیان از فراز سرهامان
گفتند: ناامید شیطان است، دستها حلقه کنید، آب ها را بیرون بریزید
و ما هی پنجه زدیم
پنجه کشیدیم، پنجه، پنجه
کسی فریاد برآورد: ای دیوانه ها آب زنوان را درگرفته است و شماها با دستانتان آب را چنگ می زنید
ناجی ندا در داد کافر...کافر
و مردم گرگ وار تکه کردند مردم تکه تکه کردند و ما پنجه می زدیم
پنجه می کشیدیم پنجه، پنجه
واقعه عجیب فجیع بود
و حالا طنینی که گوش ما را لرزاند
گفتند: و ما برای ستمکاران جز قایقی...
و ما بلند حماقت سالیان را از نظر می گذراندیم
حالا که عرق‌هامان بیشتر از آبی بود که غرقمان می کرد
مهدی حیدری

No comments:

Post a Comment