Thursday, September 9, 2010

دیوانه ام مگر که به چاقوی یاد تو

دگر کسی ندیده که من ناله سر کنم
دل را به زخم خاطره ات خون جگر کنم
دیوانه ام مگر که به چاقوی یاد تو
این زخم را بکاوم و هی بیشتر کنم
آری تو رفته ای به جهنم بهشت من
من خویش را چرا بی تو در به در کنم
ای اشتباه فاحش چشم من ای بزرگ
باید فقط به چشم حقارت نظر کنم
احمق تویی که دوست به دنیا فروختی
دیوانه ام که عمر به نفرت هدر کنم
ما هر دو باید از دل این جاده بگذریم
بخشیده ام تو را که سبک تر سفر کنم
مینا بهروز

No comments:

Post a Comment