Thursday, August 12, 2010

من در ...

اینجا خاموش است

در من کسی راه می رود که ابتدایش پیدا نیست

نه پنجره ای

نه دری

که هر سو آزادی دهشت ناکی است

دلم می لرزد

و صدای خنده های بی سر انجامی

وحشت ام را چندان می کند

باید بایستم

واگر توان ام باشد در خود بنگرم

اگرچه ترس از خود

مرا به جنون خواهد کشاند

مهراب حیدری

No comments:

Post a Comment