چند روزی ست که با ساز و صدایم قهرم
گنگ و بی حوصله با حال و هوایم قهرم
با صدایت که از آن دور مرا می خواند
با خودم هم که چرا بند به پایم قهرم
از در خانه ی تان رد نشدم بعد از تو
دیگر امیدی نبندی که بیایم، قهرم
شاید این بار به هر منظره ای بر بخورد
این که من با همه پنجره هایم قهرم
سال ها راز و نیازم همه بی پاسخ ماند
با خدایم نه که با قبله نمایم قهرم
رسول زاهدی
No comments:
Post a Comment