Thursday, August 12, 2010

دنیا به تاخت می روی


دنیا به تاخت می روی و من بریده ام
من از شراب تلخ تو مستی ندیده ام
آن قدر کوچه به کوچه به خانه گذشتهام
لِک لِک کنان به خانه آخر رسیده ام
اما برای در زدن انگار وقت نیست
من پشت میله های همین در خمیده ام
جایی که عشق بال پریدن نداشت من
هی آسمان به دور نگاهم کشیده ام
شاید که در توهم پرواز عاشقی
من بی جهت برای رسیدن تپیده ام
مثل هزار قطره در آغوش آفتاب
در آرزوی موج شدن آرمیده ام
حالا قطار رفته و من خسته مثل ریل
تصویر شهر گمشده ام را ندیده ام
رضا دستجردی

No comments:

Post a Comment