Friday, June 25, 2010

ساعت درست روی چاهار مانده بود

ساعت درست وقت قرار ایستاده بود
پاییز می رسید و بهار ایستاده بود
وقتی پلنگ چشم تو جستی بلند زد
آهوی دل به شکل شکار ایستاده بود
من سعی می کنم که بیایم به دیدنت
هی نامه می دهم "که قطار ایستاده بود"
آن سوی روشنایی چشمان اشک بار
یک سرنوشت تیره و تار ایستاده بود
دیگر کجاست منظره سبز دیدنت؟
" تصویر تلخ چوبه دار ایستاده بود"
ساعت درست..."عقربه ها مات مانده اند"
ساعت درست روی چاهار مانده بود
مهرنازعطایی

1 comment:

  1. ساعت درست وقت رفتنت خواب مانده است. نمي گذرد اينج سكون هميشگي ست

    ReplyDelete