من که هیچ
تو که می دانی
دیرگاهی ست
این ساحل
این صخره ها
سیلی خور دستهای حریص دریا بوده است
اینجا روز هم
کوتاه می آید
شب آنقدر زبان درازی می کند
که انقلاب چشمهای تو را هم
به سخره می گیرد
روی تاریخ که ایستاده ام
حالا
می بینی این قصه شاهکاری شده است
که باز
در ایجاز دستهای تو
خلاصه می شود
تو که می دانی
دیرگاهی ست
این ساحل
این صخره ها
سیلی خور دستهای حریص دریا بوده است
اینجا روز هم
کوتاه می آید
شب آنقدر زبان درازی می کند
که انقلاب چشمهای تو را هم
به سخره می گیرد
روی تاریخ که ایستاده ام
حالا
می بینی این قصه شاهکاری شده است
که باز
در ایجاز دستهای تو
خلاصه می شود
No comments:
Post a Comment